کوله پشتی کز زمان جنگ در دستانم است
آخرین سرمایه ی ایمانم است
خاطرات زوز های جنگ و خون سایه ی عشق است و صهبای جنون
شانه ام بوی مسلسل می دهد گاه گاهی سینه ام گل می دهد
هر شب جبهه سراسر گنج بود
وای از آن شبها که نامش کربلای پنج بود
عشق بود و ناله بود و خون سرخ ترکش خمپاره بود و نوگلان لاله رخ
آتش برخاسته از انفجار امتحان سخت اهل انتظار
شعله های هر سلاحی یک نفس
می گشاید دم بدم بند قفس
آنطرف تر نوجوانی سر نداشت ماجرای عاشقی آخر نداشت
مادرش مشغول پخت آش و نان نذر آقا مهدی صاحب زمان
آه از این رسم خداوند حکیم شور و عشق و ترکش لطف کریم
تا ابد بلبل بگوید شرح جنگ
مرحبا رزمنده بی نام و ننگ
محمد پیکری