ای که افتاده درون حفره ای
عاشق بلعیدن هر سفره ای
ثانیه ها ناظر اعمال تو
گرگ تباهیست بدنبال تو
لقمه پی در پی نان و کباب
می کند ایمان و دلت را خراب
تا به کی از لذت حلوا خوشی؟
هوش و ذکاوت همه را می کشی
خیره به انواع غذا گشته ای
بنده ی ناشکر خدا گشته ای
مشکل هرکس زتقاضای اوست
مشکل تو سیب و خیار و هلوست
قیمه و قورمه همه را خورده ای
جنگ شکم را همه جا برده ای
سبزی و میوه، عدس و لوبیا
کرده تهی فکر تو را از خدا
جوجه تو را سلسله جنبان کند
فارغ و بیگانه زجانان کند
میل غذا را که خدا داده است
بهر سلامت، نه مرض داده است
دست بکش زین همه خورد و خوراک
تا شوی از حرص و طمع جمله پاک
کی شودت یار، پیاز و خیار
بهر تعالی صفتی خوش بیار
خربزه و طالبی و هندونه
می کُشد افکار تُرا بی چونه
سیب و گلابی چقدر خورده ای
فایده ای از هوست برده ای؟
خوردنیِ لایق انسان پاک
نیست بجز خوردن غمهای پاک
خوردن خون دل اگر حق شده باطل،رواست
خوردن خون جگر، روزیه مرد خداست
شهد و شکر،خوردن خشم است عزیز
عمر گرانمایه به چاهی نریز
لقمه ی بی شُکر اگر خورده ای
آبروی خلق خدا برده ای